برای امام زین العابدین(علیه السلام)
پیش چشمم توراسربریدند
دستهایم ولی بی رمق بود
بر زبانم در آن لحظه جاری
«قل اعوذبرب الفلق»بود
گفتی:«آیاکسی یار من نیست؟»
قفل بر دست ودندان من بود
لحظه ای تب ،امانم نمی داد
بی تو آن خیمه زندان من بود
کاش می شد که من هم بیایم
در سپاهت علمدار باشم
کاش تقدیرم از من نمی خواست
تا که در خیمه بیمار باشم
ماندم ودر غروبی نفس گیر
روی آن نیزه دیدم سرت را
ماندم و از زمین جمع کردم
پاره های تن اکبرت را
ماندم وتا ابد دادم از کف
طاقت وتاب، بعد از اباالفضل
ماندم و ماند کابوس یک عمر
خوردن آب بعد از اباالفضل
ماندم وبغض سنگین زینب
تا ابد حلقه زد بر گلویم
ماندم و دیدم افتاده بر خاک
قاسم ،آن یادگار عمویم
گفتم ای کاش کابوس باشد
گفتم این صحنه شاید خیالی است
یادم از طفل شش ماهه آمد
یادم آمد که گهواره خالی ست
پیش چشمم توراسربریدند
دستهایم ولی بی رمق بود
بر زبانم در آن لحظه جاری
«قل اعوذبرب الفلق»بود
افشین علا
بازدید دیروز: 43 کل بازدید :144229
ای خدا ما را کربلایی کن بعد از آن با ما هر چه خواهی کن
ضد وهابیت
توکای شهر خاموش
خاطرات باورنکردنی یک حاج آقا
انگاره های یک دیوانه
انتظار فرج
انگاره های یک دیوانه