b
آن یکی الله می گفت شبی
تاکه شیرین می شداز ذکرش لبی
گفت شیطان آخر ای بسیار گو
این همه اللـــــه را لبیـــــک کو ؟
می نباید یک جواب از پیش تخت
چند الله می زنی با روی سخت
او شکسته دل شدو بنهاد سر
دید در خواب او خَضِــر را در خَضَر
گفت هین از ذکر چون واماندﻩای
چون پشیمانی ازآن کس خواندﻩای
گفت لبیکم نمی آید جواب
ز آن همی ترســم که باشم رد باب
گفت آن الله تو لبیک ماست
و آن همه سوز وگدازت پیک ماست
ترس و عشق تو کمند عشق ماست
زیر هر یارب تو لبیــک هاست!
مولوی
بازدید دیروز: 35 کل بازدید :144048
ای خدا ما را کربلایی کن بعد از آن با ما هر چه خواهی کن
ضد وهابیت
توکای شهر خاموش
خاطرات باورنکردنی یک حاج آقا
انگاره های یک دیوانه
انتظار فرج
انگاره های یک دیوانه