به نام خدا
برگی از دفتر خاطرات شیخ رجبعلی خیاط
شبی در یکی از جلسات که در خانه فردی از دوستان شیخ بود، پیش از آن که صحبت های خود را شروع بکند ،احساس ضعف کرد وقدری نان خواست صاحب خانه یک عدد نان آورد شیخ آن را خورد وجلسه را شروع کرد. شب بعد فرمود: دیشب به ائمه(ع) سلام کردم ولی آنان را ندیدم. عرض کردم: چرا نمی بینم فرمودند :دیشب نصف آن نان را خوردی ضعف بر طرف شد، نصف دیگر را چرا خوردی ؟
شیخ با خوردن مقدار مازاد از نیاز خود از دیدن ائمه که هر شب می دیدندند محروم شدند اون وقت ما با این همه اسراف وزیاده روی که می کنیم اصلا نباید توقع داشته باشیم که بتونیم حتی برای لحظه ای ائمه رو ببینیم.
اللهم عجل لولیک الفرج
امام واسراف
آقای رضوانی مسئول مالی ودیگر کارهای امامپ بودند . یک بار روی یک پاکت چیزی نوشتند وبرای حضرت امام فرستادند حضرت امام در یک کاغذ کوچک جواب دادند و در زیر آن نوشتند «شما در این کاغذ کوچک هم می توانستید بنویسید .» لذا آقای رضوانی ،خرده کاغذ ها را جمع وجور می کرد ودر کیسه ای می گذاشت ،و وقتی می خواست برای حضرت امام چیزی بنویسد بر روی آن کاغذ ها می نوشت وبرای ایشان می فرستاد و حضرت امام هم زیرش جواب می نوشتند .
انفاق در راه خدا
در خمین از مرحوم پدرشان ارثیه ای به ایشان رسیده بودبه نماینده خود نوشتند:جناب عالی وکیل هستید زمین های متعلق به این جانب را هر چند ناقابل است هر طور صلاح می دانید بین فقرا تقسیم کنید و تنلیک آنان نمایید ،چه ساختمان شده باشد ،یا نشده باشد.
فعلا اینها رو بخونید تا بعدا بگم
بازدید دیروز: 3 کل بازدید :143999
ای خدا ما را کربلایی کن بعد از آن با ما هر چه خواهی کن
ضد وهابیت
توکای شهر خاموش
خاطرات باورنکردنی یک حاج آقا
انگاره های یک دیوانه
انتظار فرج
انگاره های یک دیوانه